آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان شاه دزد دلربا از فاطمه غلامی دانلود رایگان

رمان شاه دزد دلربا از فاطمه غلامی با لینک مستقیم

دانلود رمان شاه دزد دلربا از فاطمه غلامی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، مذهبی

تعداد صفحات : 927

رمان شاه دزد دلربا

خلاصه رمان : دلربا دختری فقیر است که در پرورشگاه بزرگ شده. به دلیل نداشتن مدرک و تجربه، هیچ‌کس حاضر نیست به او کار بدهد. یک روز، به طور اتفاقی با دوست دوران کودکی‌اش که اکنون دزد شده، روبه‌رو می‌شود و از همان لحظه، داستان زندگی‌اش وارد مسیری جدید و پرماجرا می‌شود.

قسمتی از داستان رمان شاه دزد دلربا

اینقدر حساس بودن عادی بود؟ از لای در نگاهی بهم کرد و گفت خوبه چادرتو بموش بیا بیرون… درو بستم و پوفی کشیدم. زنه بعد بیرون اومدن من وارد اتاق شد. بعد از حساب کردن اومدیم بیرون باورم نمیشه این همه پول و داد به چادر ولی خوشکل بود!! بود؟ به خودم اومدم دیدم رسیدیم به به مانتو فروشی. من: من لباس دارم. ایمان: ولی نه به سليقه من… ایمان: آره سلیقه من…. تو قدت بلنده من دوست دارم لباسات متوسط باشه. نه خیلی بلند که بلندتر نشونت بده نه خيلي كوتاه كه بدن نما باشه… من: ولى… تا به خودم بیام مشغول حرف زدن با فروشنده شد.

بیشتر توی مغازه هایی میرفت که فروشندش زن باشه…. كلى لباس و خرت و پرت خرید آخر کارم من و برد لباس زیر بخرم. ولی خودش داخل نیومد.اصلا ازش نمیدیدم بخواد جوری رفتار كنه…. همیشه فکر میکردم به آدم مغرور و عصبانی باشه.. ولی توی اوج عصبانیتش میرفت تو اتاقو درو میبست. مامان زنگ زد گفت نغمه حالش بده. هول کرده بلند شدم و گفتم: چی؟ ایمان: باید با اولین پرواز بریم. من: اولین پرواز کیه؟… من: نگفت چی شده؟ ایمان: نه. از کجا فهمیدی؟… میدونستم میدونستم که عرضه نداره. نمیدونم يه كاريش بكن. يه كاری بکن پایبند بشه دیگه سمت من نیاد. اینقدر به من زنگ نزنه….

دم و پرتش کردم روی تخت پلیس بازه. میدونستم میدونستم عرضه نداره باهاش رابطه داشته باشه. پس همین بوده پشت سر هم به من زنگ میزد… روی تخت نششتم و به قاب عكس ثمين زل زدم. لعنت بهت که زندگیمو زیرو رو کردی. لعنت بهت. گوشیمو برداشتم و پرت کردم سمت قاب عكسش.. گوشیم خورد بهشو افتاد زمین. در اتاق باز شد، ایمان اومد داخل… قیافش حال زارشو داد میزد. من: چی شد؟ به سمتم اومد و گفت: تا دو روز دیگه هیچ پروازی به سمت تهران نداریم مجبوریم بمونیم… من من گشنمه. ایمان بریم شام بخوریم. من: من نوشابه نمیخورم. ایمان:خوبه.. من: چی خوبه؟…

من:اینکه نوشابه نمیخوری. من خودم عادت دارم باید بخورم، ولی هر چی نخوری بهتزه،ضرر داره، پوکی اسخون میگیری… من: همه اینا رو میدونی و باز میخوری؟ سرشو بالا آورد… لبخند زدو گفت:نمیتونم ترڪش کنم… من:معتاد. خندید.. زل زدم بهش خوشکل میخندید.. خندیدنشو دوست داشتم قیافش جوون تر به نظر میرسید.. همین که سرش بالا آوردو بهم نگاه کرد نگاهمو ازش دزدیدم. آب معدنیشو بازو کردو خورد. من:سرش باز بود؟.. ایمان: چی؟ من: سر آب معدنیه باز بود… ایمان:راست میگیا. چطور فهمیدی…؟ من:صدا نداد. ایمان خندیدو گفت: یعنی اگر صدا نداد سرش باز بوده؟.. خندیدم و گفتم: آره،امتحان کنی میفهمی.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: شاه دزد دلربا
  • ژانر: عاشقانه، مذهبی
  • نویسنده: فاطمه غلامی
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 927
  • حجم: 3.74 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 239 بازدید
  • 60,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=7420
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.