آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان شانس یا سرنوشت از فاطمه.د دانلود رایگان

رمان شانس یا سرنوشت از فاطمه.د با لینک مستقیم

دانلود رمان شانس یا سرنوشت از فاطمه.د کامل رایگان

ژانر رمان : استاد دانشجویی، درام، معمایی

تعداد صفحات : 1094

رمان شانس یا سرنوشت

خلاصه رمان : دیاکو تهرانی، جواهرساز برجسته ایرانی که پس از سال‌ها به وطن بازگشته، به اصرار برادرش نوید در یک مهمانی حضور پیدا می‌کند. در اوج مراسم، او متوجه اتفاق وحشتناکی می‌شود؛ نوید در حال آزار دادن دختری به نام گیتی است. او گیتی را از این وضعیت نجات می‌دهد و بعداً در دانشگاه با شوکی بزرگ روبه‌رو می‌شود؛ گیتی همان استاد دانشگاه اوست.

قسمتی از داستان رمان شانس یا سرنوشت

ازخونشون که دور شدم دستی به گردنم کشیدم خیس عرق شده بودم باباو مامانش داشتن با نگاهاشون ذوبم میکردن فکر کنم بعدش دختره رو میکشن مشخص بود خانوادشون مذهبی طورن ولی اگر خانواده سختگیرین اونم با همچین داداشایی گیتی اون شب تو مهمونی مختلط چیکارمیکرد هیچیم به روی خودش نمیاره و طبیعی برخورد میکنه قطعا دید که من نجاتش دادم از دست نوید. ولی جوری برخورد میکنه انگار منو ندیده تاحالا. نشستم توی ماشینو نفسمو کلافه دادم بیرون ماشینو استارت زدم و روندم سمت خونه. ماشینو داخل کنار ماشین بابا پارک کردم و پیاده شدم. نوید با بالاتنه لخت وسط حیاط راه میرفت و با تلفن حرف میزد. سری از روی تاسف تکون دادم و از کنارش رد شدم که تا منو دید سریع گفت:

بهت زنگ میزنم گندم فعلا….دیاکو صبرکن. کلافه ایستادم و گفتم: چیه نوید. _امشب میخوام برم مهمونی پایه ای بیای تولدم که واسه کتکایی که بهم زده بودی کنسل شد بریم یکم خوش بگذرونیم. +مهمونی _اره دیگه +تو ادم نشدی نوید هنوز دنبال مهمونی هایی بچه بزرگ شو مادرتو انقدر حرس نده. _بگو نمیای انقدر بهونه بنی اسرائیلی نیار. یک قدم رفتم سمتش که دوقدم رفت عقب پوزخندی زدم و گفتم: وقتی مثل سگ ازمن میترسی واسم سینه سپر نکن. اخمی کرد که صبرنکردم بقیه حرفاشو بشنوم رفتم سمت خونه. خاله گونمو بوسیدو گفت:خوش اومدی پسرم. +ممنون شهربانو خانم _بابات توسالن نشسته +شماهم بیا _میام دیاکو جان. رفتم سمت پذیرایی دیدم بابا روی مبل نشسته و غرق کتاب خوندنه.

شونشو بوسیدم و گفتم:سلام مَرد _سلام پسر دیر کردی. +اره یک مشکلی پیش اومده بود دیررسیدم _خیره. پاروی پا انداختم و سیبی برداشتم +استاد دانشگاهو میخواستن آتیش بزنن. خاله روی مبل نشست و زد روی گونش _خاک برسرم آتیش چییی مگه جنگه. شونه ای بالا انداختم و گفتم: خودمم نفهمیدم تا به خودم اومدم دیدم دستش اتیش گرفته منم کتمو پیچیدم دور دستش و رسوندمش بیمارستان _خب چیشد خوبه استادت؟ +وضعیتش چندان خوب نبود خودش که اصلا به دستش نگاه نمیکرد _نچ نفهمیدین کار کیه؟ +نه خاله ولی مشخص میشه داخل آزمایشگاه دوربین داره _استادت مرد بود یازن؟ +یک خانم ۲۵ساله. خاله زد روی پاشو گفت:وای دختر بیچاره اون رد سوختگی تااخر عمرش میمونه

باز خوبه صورتش نبوده. +اوهوم اوضاعش چندان خوب نبود _خدا کمکش کنه. بعد گذشت حدود دوساعت نوید با تیپ اسپرت حاضر و آماده اومد پایین _خب خانواده عزیزم تنهاتون میزارم. بابا از بالای عینک نگاهش کرد و گفت: کجابه سلامتی. به من نگاهی انداخت و گفت:مهمونی. خاله با اخم گفت: بسه نوید هر شب داری میری مهمونی لازم نکرده بری _ولم کن مامان میرم زود میام _مثل دیشب که گفتی زود میای دو صبح اومدی گفتم نمیری وسلام. نوید صداشو انداخت روی سرش و داد زد ولم کنین دیگه مگه من بچممم هی امر و نهی میکنین میرم برمیگردم نمیرم بمیرم که. +صداتو روی مادرت بلند نکن بچه احترام و ادب یاد نداری؟ _هم تو یاد داری بسه انقدر تو کارای من دخالت نکنین.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: شانس یا سرنوشت
  • ژانر: استاد دانشجویی، درام، معمایی
  • نویسنده: فاطمه.د
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1094
  • حجم: 9 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 74 بازدید
  • 60,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=10603
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.