دانلود رمان سیاه مست از تمنا زارعی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، انتقامی، ازدواج اجباری، درام
تعداد صفحات : 1512
خلاصه رمان : جنازهی لخت خواهرِ یارا، نامزدِ سهند خان بزرگ آبادی رو صبح زود تو خونه باغ یه مرد غریبه پیدا کردن! سهند خان انتقامِ این رسوایی و بی آبرویی رو از خواهر کوچیک یلدا گرفت!
قسمتی از داستان رمان سیاه مست
بدون حرف دیگری از خانه بیرون رفت و یارا وقتی دوباره مشغول شیرینی هایش شد. لبخندش بزرگتر از قبل خودش را نشان میداد. کیک و شیرینی های آماده شده را توی دو ظرف جا کرد و ناهار را زودتر از بقیه خورد تا سریعتر حاضر شود. سهند که وارد اتاق شد یارا لباس های توی دستش را بالا گرفت: – برات لباس در آوردم! و اصلا هم توجه نکرده بود و یا نفهمیده بود لباسشان کمی به هم شباهت دارد. – خوبه بذارشون رو تخت؛ وسایلت رو هم ببر تو ماشین تا بیام. لباس ها را تحویلش داد و با سرعت باور نکردنیای پایین رفت و سبدی که خاتون پر از خوراکی کرده بود را توی ماشین گذاشت.
کول هاش را هم روی صندلی عقب انداخت و کنار ماشین روی پاهاش عقب و جلو شد. ذوق دیدن مادر و پدرش بعد از مدتی طولانی و البته بعد از آن همه ماجرا وصف نشدنی بود. احساس میکرد بغض گلوش را تصرف کرده و بر خ لاف لب هایش که میخندیدند، چشم هاش از حضور اشک برق میزدند. مشتش را باز و بسته کرد و روی نوک انگشتهای پاش بلند شد تا نگاهی به در ساختمان بیاندازد. با دیدن سهند که از پله ها پایین می آمد، لبخندش رنگ و لعاب بیشتری گرفت و بالاخره توی ماشین نشست. این بار منتظر اجازهی سهند نماند، از همان لحظه ای که راه افتادند صدای آهنگ را بیشتر کرد.
برای سهند کنسرتش را باز گذاشت و تا رسیدن به بیمارستان یک لحظه هم روی صندلیاش بند نشد. – راهمون میدن؟ شبه آخه… سهند در حین پیاده شدن جوابش را داد: – آره، با یکی از دوستام هماهنگ کردم. ظرف شیرینی و میوه را برداشت و پشت سهند راه افتاد. قلبش چنان میکوبید و بغض به گلویش فشار میآورد که دلش میخواست جیغ بکشد. پشت در اتاق که رسیدند، سهند دست دختر را کشید تا نگهش دارد. – زیاد نمون، هم مامانت خسته میشه، هم میان گیر میدن .تا تو ببینیشون من همین جا میمونم! – ممنون …نمیدونی این کارت چقدر برام با ارزشه!