دانلود رمان دختر خوانده از محدثه کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، خشن، غمگین
تعداد صفحات : 494
خلاصه رمان : سیندخت، به جای بدهی باباش به یه مرد سرد و خشن فروخته میشه که اونو به عنوان دختر خوانده خودش معرفی میکنه اما …
قسمتی از داستان رمان دختر خوانده
حرفاش برام سنگی ن بود بوی انتقام میدادن اما چه انتقامی من چیکار کرده بودم. صورتش رو نزدیک صورتم اورد و بوی الکل که به مشامم خورد صورتم جمع کردم بوی گندش حال بهم زن بود. هه تو فسقل بچه چه لذتی می خوای به من بدی که من بخوام …جونم رو بخاطرت حیف کنم. از حرفش خجالت کشیدم چقدر بی حیا بود این بشر. سرم پا یین انداختم دیکه تحقیر شدن برام عادی شده بود دیگه مهم نبود چی می گه وقتی نمیتونستم جوابش رو بدم تو دهنش بزنم تا این حرفای کثیف و بارم نکنه پس مهم نبود. چونه ام رو گرفت و سرم بلند کرد.
“به بابات نگاه کن یه بابای خوشگل و خوش هیکل داری که همه ارزوشونه اما تو بدت میاد چرا. تحمل نی اوردم و هرچی میتونستم با حرص بارش کردم. خفه شو. خفه شو بی غیرت کدوم ادم به دخترش این حرفارو میزنه که تو میزنی هااااا خیلی پستی و تست متاسفم. بلند شدم که برم دستم کشید و نشوند سرجام و غرید بتمرگ سرجات. کلمه آخرش داد زدم چشمام رو بستم اشکام ریخت. لعنت بهت خشایار لعنت بهت که ابرمو بردی خوردم کردی پیش این عوضی ” لعنت بهت ” فریاد زدم و هق هق کردم خورد شدم دیگه ابرومو باختم بهش تموم شدم دیگه س ی ندوختی وجود نداشت.
انگشتش رو روی انگشتام کش ید که دستام رو کشیدم خنده مستانه ای کرد و کنار گوشم گفت “خیلی دوست داشتنیه میدونی چی؟ زجر کشیدنت…گریه کردنت..خورد شدنت…خیلی شیرینه” با چشمای گر یونم نگاهش کردم این پسر تماما سرد و خشن بود چه ک ینه ای از من به دل داشت میسوزم از اینکه نمی گه ولی حرصش سرم خالی میکنه کنارم روی تخت افتاد زانوی غم بغل گرفتم و به ستاره هایی که از شیشه بزرگ تراس معلوم بودن چشم دوختم که یهو دستم کشیده شد سرم رو سینه سیاوش افتاد شونه ام رو بغل کرد و منو به خودش فشرد.