دانلود رمان خانوم باش از ونوس یاسی کامل رایگان
ژانر رمان : اجتماعی، درام، بزرگسالان
تعداد صفحات : 696
خلاصه رمان : با گریه سعی میکردم پسش بزنم اما با محکم گاز گرفتن لاله ی گوشم جیغی از ته دل کشیدم. دستشو گذاشت روی دهنم و همونطور که پیشونیشو چسبونده بود به پیشونیم و از هیجان و شور نفس نفس میزد زیر لب گفت: _هیششش، صدات در بیاد من میدونم و تو! آروم بگیر یکم، قول میدم خوشت بیاد باشه؟! با چشمای گرد و پر از اشک زل زدم بهش و با شنیدن این پ کردم. حرفش کُ چی داشت واس خودش بلغور میکرد؟؟ باورم نمیشد این حامی باشه، همون برادری که سرش قسم میخوردم، همونی که هر کی دیدش گفت عجب شانسی داری دختر، همه ی امید یه دختر به داشتن برادری…
قسمتی از داستان رمان خانوم باش
توی اون فاصله ی کوتاهی که نگاه حامی با اخم و خشم به لب هام دوخته شده بود گفتم: _داری هم خودتو عذاب میدی هم منو … اشتباه کردم عذرخواهی کردم اما انگار بخشیدن و چشم پوشی کردن از خطای کسی تو قاموس تو نیست … چونه ام لرزید که نگاهش سمت چشم هام اومد و با بغض ادامه دادم: _مدام توی سرم میکوبی که چی؟ توام به من تجاوز کردی پس من چی ؟ شده حتی برای یک لحظه تو زندگیت به من حق داده باشی که چه دوران سختی رو پشت سر گذاشتم؟ یا حتی الان چه روزای مزخرفی رو به خاطر یه اشتباه دادم پشت سر میزارم؟ برقی از نگاه شیطانیش گذر کرد: _بلبل شدی، روانشناسی میکنی جوجه، درس زندگی یاد من میدی؟؟؟
پرفی کلافه کشیدم و با بغض و هق آرومی گفتم: _حامی اگه اگه میدونی منو نمیخوای، اگه حس میکنی نمیتونی منو ببخشی، یه دم عمیق … قلب خودم داشت می ایستاد: _بزار برم اگه چشم دیدنمو نداری طلاقم بده برم. رنگ نگاهش اونقدر سریع برگشت که هول شدم و با تشویش گفتم: _حامی به خدا منم بهت …. _پس همش نقشه بود، فهمیده بودی داداش داری رفتی بچه رو انداختی گفتی ولم میکنه برم؟؟؟ به همین سادگی ولت کنم بری؟؟؟ اونم بعد از اینهمه خون منو تو شیشه کردن؟؟ دستم رو گرفت و اونقدر با قدرت کشید سمت اتاق خواب که ترس و وحشت تمام تنم رو در بر گرفت:
_حامی چیکار میخوای بکنی، حامی یواش داری چیکار میکنی؟؟؟ مچم شکست، حامی توروخدا میشنوی من، برگشت سمتم یا خدا ای وای ای وای، لال بشی پناه. قدمی عقب کشیدم خودمو که نیشخند زهرآلودی زد و با نفرت و حس خاصی گفت: _بیا جوجه ی من یکماهه رو … دلم برات تنگ شده. مغز کودنت یادش رفته چه نسبتی باهام داری. بدو بدو گمشو رو تخت ببینم. مچم رو محکم کشید و پرتم کرد رو تخت که جیغی کشیدم و موهام توی صورتم ریخت. قلبم یکی در میون میزد. باورم نمیشد دوباره بعد اینهمه بازسازی بخوایم به این مرحله برگردیم …