دانلود رمان خانه اسلید از دیوید میچل کامل رایگان
ژانر رمان : وحشت، معمایی، جنایی، درام، ترسناک، هیجانی، عاشقانه
تعداد صفحات : 256
خلاصه رمان : خانه اسلید رمانی نفسگیر و پررمزوراز از دیوید میچل است؛ نویسندهای که با هفتمین اثر خود، بار دیگر قدرتش در آفرینش فضاهای وهمآلود را به رخ کشیده. داستانی که با نثری روان و پرکشش، خواننده را قدم به قدم به درون تاریکی میکشاند. منتقدان شباهتهایی میان این اثر و آثار کلاسیک استیون کینگ دیدهاند، و برخی آن را با شاهکارهایی چون درخشش یا خانهی جنزده روی تپه مقایسه کردهاند. واشنگتن پست در تحسینی عمیق مینویسد: «میچل خود یک جادوگر است» و این رمان، بیشک طلسمیست که ذهن خواننده را تا مدتی رها نخواهد کرد.
قسمتی از داستان رمان خانه اسلید
روی دیوار کوتاهی کنار شاخص ساعتی آفتابی نشست کمی با روباه صفتی گفت اگر حال و حوصله تعریف کردن این حماسه را داری کارآگاه تقویم اجتماعی شلوغ پلوغم خیلی اتفاقی امروز عصر خالی است.» چرا باید برای برگشتن به آپارتمان دلگیرم عجله کنم؟ سیگارم را از ژاکت چرمم درآوردم. «اشکالی ندارد و شما هم میکشید؟» نه اشکالی ندارد؛ و بله میکشم .ممنونم
بنابراین روی دیوار به او پیوستم یکی برایش روشن کردم یکی هم برای خودم بسیار» ،خب بخش یک ریتا و نیتان بیشاپ مادر و پسری بودند که نزدیک ایستگاه پلیس زندگی میکردند و سال ۱۹۷۹ ناپدید شدند. همان موقع تحقیقاتی انجام شد ولی وقتی افسر تحقیقات فهمید ریتا بیشاپ تا خرخره توی قرض بوده و خویشاوندی در ونکوور داشته فرض را بر این گرفت که شهر را ترک کرده و پرونده به خاطر فقدان شواهد کافی مختومه شد.»
نسیم سبکی دود سیگار زن را توی صورتم ،دمید ولی توجهی نکردم. حالا بخش دو شش هفته پیش مردی به اسم فرد پینک توی بیمارستان رویال برکشایر (۸۶) از کما درآمد.» کلویی چتویند :گفت حالا» شناختمش توی میل پنجره پاک کنی که از مرگ بازگشت بود «خود خودش بود خاکستر سیگارم را روی دیوار جایی که چند مورچه در حال رفت و آمد بودند تکان دادم فرد پینک که دیگر از پانزده دقیقه شهرتش لذت نمیبرد برای به دست آوردن اخبار جدید رفت به کتابخانه شهر که آنجا به مقاله ای درباره ناپدید شدن بیشاپ ها برخورد – و شگفتا آنها را شناخت یا فکر کرد شناخته میگوید حتی با ریتا ،بیشاپ مادره، حرف زده» ـ با سر به در کوچک آهنی سیاه اشاره کردم توی کوچه اسلید، حدود ساعت سه بیست و هفتم اکتبر ۱۹۷۹ شنبه روزی بوده. کلویی چتویند مؤدبانه متحیر به نظر میرسد.
«چه دقیق» «برای او روزی فراموش نشدنی بوده. میدانی بعد از اینکه ریتا بیشاپ ازش پرسیده منزل نورا گرایر کجاست فرد پینک نردبانش را از کوچه اسلید به خیابان وست وود میبرده که آنجا تاکسیای با سرعت او را به کمای نه ساله اش می برد. چه داستانی کلویی چتویند به چکمه هایش ضربه ای زد تا اجازه دهد پاهایش نفس بکشند ولی اگر این شخصیت نورا گرایر از مردمان محترم باشد پیدا کردنش نباید کار خیلی سختی باشد. با ادایی موافقتم را نشان دادم پس تو هم همین فکر را میکنی ولی جستجوی ما تا الان کاملاً بی ثمر بوده تازه با فرض اینکه او وجود داشته باشد.» کلویی چتویند نفسش را کشید تو دود را توی ریه هایش نگه داشت و داد احتمالاً بیرون «خب، اگر وجود داشته باشد و این اطراف زندگی میکرده پس ا باید توی خانه اسلید زندگی کرده باشد – خانه ما درواقع خانه من.
ولی من و استوارت خانه را از فردی به اسم پـ (۸۸) ،خریدیم نه گرایر و آنها سال ها اینجا زندگی کرده بودند. من پرسیدم: «از قبل ۱۹۷۹؟ «به اعتقادم از قبل از جنگ و من را میخواهی در سال ۱۹۷۹ کارشناسی ارشد تاریخ هنر داشتم و در لوگزامبورگ زندگی میکردم و داشتم روی پایان نامه ام درباره راسکین (۸۹) کار میکردم ،البته کارآگاه، اگر فکر میکنی چیز بدشگونی توی این ملک وجود دارد اگر با سگ پلیس یا برای لایروبی حوض برگردید باز هم قدمتان روی چشم است…» سنجابی از روی چمن های انبوه پرید و توی باغچه ریواس ها ناپدید شد. با خودم فکر کردم راسکین کدام خری است فکر نمیکنم ضروری باشد، خانم چتویند بعد از همه اتفاق هایی که فرد پینک از سر گذرانده، افسر ارشدم فکر میکرد باید سرنخش را دنبال کنیم و باهاش مهربان باشیم ولی رک بگویم اکیداً بین خودمان باشد واقعاً انتظار نداریم چیزی از توی این ماجرا دربیاید.»