دانلود رمان جوزا (دو جلدی) از میم بهارلویی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۸۴۳
خلاصه رمان : برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یک جور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار میکوبید! …
قسمتی از داستان رمان جوزا
نگاهم به خیابان های دود گرفته و سیاه تهران بود و گوشم به رویا، وسط آسمان ریسمان بافتن هایش رفتم: منظورت از این همه صغرا و کبرا چیدن و ترقی کردن چیه؟! درست حرف بزن رویا، ناصر باز دسته گل به آب داده؟! صدای ناصر را از آن آن سمت خط شنیدم که: خورشیدجان خسته ای برو خونه
استراحت کن، شب ما هم میآیم شرکت با هم حرف میزنیم. هر وقت این “جان” را میچسباند ته اسمم معلوم بود گندی زده!… توی زندگی فقط یک نفر را دیده بودم بلند پرواز تر از خودم آن هم ناصر شوهر عتیقهی رویا. -میخواستم اول برم دنبال فرناز بعد بیام خونه اما پشیمون شدم یه ساعت دیگه
شرکتم جفتتون باشید… به خانم امامی هم بگو برام گل گاو زبون دم کنه. راننده زد کنار خیابان و گفت: “خانوم رسیدیم!” بدون کلام دیگری تلفن را روی این زن و شوهری که گه گدار بهترین شرکا بودند و گه گدار بدترین قطع کردم و بعداز تشکر از راننده پیاده شدم چمدان را دنبال خودم کشیدم سمت مرکز
خرید و قدم به آسانسور گذاشتم و دکمه پارکینگ را زدم. توی آینهی اتاقک آسانسور نگاهی به خودم انداختم؛ دخترک دهه پنجاه شصتی که مامان میگفت عجیب توی آینه خودنمایی میکرد! شال کلفت زمستانهی دور سرم که دسته هایش رفته بود توی پالتوی بلندم… با شلواری از جنس گاواردین و کتانی های مشکی …