دانلود رمان توهمی به نام عشق [جلد ²] از عطیه شکوهی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، انتقامی
تعداد صفحات : 503
خلاصه رمان : رها مدتی پس از ازدواج با امیرصدرا موحد و چشیدن طعم یک زندگی خوب و راحت، زندگیش اش دچار تلاطم های عجیبی میشود و باید برای حراست و حفاظت از عشق نوپای بین خودش و همسرش تمام تلاشش را بکند، اما آیا موفق میشود و می تواند زندگی اش را حفظ کند؟ باید دید سرنوشت برای هرکدام چه خوابی دیده است.
قسمتی از داستان رمان توهمی به نام عشق
همانطور که دستم در دست امیرصدرا بود کنار عزیز نشستم و او نیز به پشت سرم رفت و شروع به مالیدن شانه هایم کرد. عزیز دستی زیر چانه ام گذاشت و سرم را بالا آورد و دقیق و موشکافانه صورتم را رج به رج از نظر گذراند. لبخند معناداری زد -آره شیرین خودشه. متعجب به عزیز خیره شدم که امیرصدرا آرام پرسید -اگه بهتری، لباس بپوش ببرمت دکتر -خوبم! فقط خیلی گرسنمه. جلوی پایم آمد و دو زانو مقابلم نشست. با لحن نرم و ملایمی پرسید -بهتره چیزی نخوری تا دکتر معاینه ات کنه. شاید لازم باشه شستشو معده بکنی.
عزیز، سرش را به سمت او چرخاند و با اعتماد به نفس گفت: -دکتر و دوا نمیخواد، من میدونم چشه. امیرصدرا با اخمی کمعمق، او را نگاهی کرد: -نه عزیز، نمیخوام از تجویزهای خونگی براش استفاده کنم. عزیز گردنش را قری داد -می گم چیزیش نیست که اصلاً نیاز به دکتر داشته باشه. امیرصدرا دستش را به آرامی روی گونه رنگپریده ام کشید و گفت: -آخه سرحال نیست. -طبیعیه، خب! بعد، عزیز سرش را نزدیک به گوشم آورد و با کنجکاوی پرسید: -عقب نزدی؟ لب گزیدم وصدایی ضعیف جواب دادم: -تقریبا ۳یا ۴روز. عزیز با لبخند و صدای بلندی کل کشید.
امیرصدرا با تعجب بیشتری به عزیز نگاه کرد و من با درک مقصود عزیز، ناخواسته لبخند گشادی روی لبم نقش بست. واقعاً این اتفاق افتاده بود و هنوز باورم نمیشد. با یادآوری حس و حال این چند روز اخیر و دیدن دو خط صاف روی تست حاملگی که امروز قبل از همراه شدن با مامان شیرین و مهسا خریده بودم، به صحت حدس عزیز پی بردم. بابا مصطفی و مهسا با سینی چای و شکلات از آشپزخانه بیرون آمدند و همزمان پرسیدند: -چه خبره؟ مامان شیرین با بغض سرم را بوسید -وای خدایا شکرت! امیرصدرا نگاهی به من سرخ و سفید انداخت و رو به عزیز گفت: -میشه به منم بگین چه خبره؟