دانلود رمان تدریس عاشقانه از ترنم کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، ازدواج اجباری، بزرگسال، استاد دانشجویی، همخونه ای
تعداد صفحات : 317
خلاصه رمان : آرمان زند استاد و پزشکی که تازه از خارج برگشته طی اتفاقاتی مجبور به ازدواج اجباری با دانشجوی خودش میشه…
قسمتی از داستان رمان تدریس عاشقانه
وارد پذیرایی که شدم چشمم به پری افتاد که با گریه و زاری خودشو روی میل انداخته بود. وقتی تو اون حال دیدمش بیشتر حالت ترحم و دلسوزی بهم دست داد تا عصبی بودن انگار اون کینه و دشمنی به لحظه تو وجودم خییش زد. هرچی باشه قبلا دوستان خیلی نزدیکی بودیم … نفهمیدم چی شد که سریع کنارش رفتم و محکم تو بغلم گرفتمش. انتظار این رفتار و ازم نداشت گریه ش بیشتر شد و با صدای بلند تر هق هقشو سر داد وقتی که به دل سیر ایغوره گرفت و اروم شد از خودم جداش کردم و گفتم برام؟! چی شده دختر. ارمان که به ستون گوشه ی خونه تکیه داده بود گفت هیچی چی میخواد بشه !!! همه ی گریه ها به سرش به شکست عشقی وصله دیگه؟
دماغشو پاک کرد و فین فین کنان گفت نه ارمان اینطوریام نیست …دیدم با چشمش همش اشاره میاد فهمیدم که جلوی آرمان خجالت میکشه. به آرمان اشاره کردم که به اتاق بره شونه هاشو گرفتم و تکون دادم لب زدم پری چت شده تو ۲ این حال و روز چیه؟! بری بخدا اگه پشت سر من کاری کردی یا گندی بالا آوردی که. اینطوری داری اشک میریزی همین جا جانت میکنم گفته باشم بهت. نه نه به جون خودم سوگل کمکم کن دارم بدبخت میشم. افتادم سوگل نمیتونم به کسی بگم، هیچ کسو ندارم که ازش کمک بگیرم سوگل تورو خدا نجاتم بده دارم نابود میشم. فکر کردم اینجایی واسه همین اومدم اینجا ولی شوهرت وقتی حالو روزمو دید گفت بیام تو خونه تو هم پیدات میشه که اومدی.
خب بنال ببینم چیکار کردی تا چاره پیدا کنیم. سفت بغلم کرد و گفت تو خیلی خوبی سوگل من بهت بدی کردم ولی تو داری بهم کمک میکنی من میگم بنال ببینم چه غلطی کردی، حالا این فاز محبت گرفته. پری سریع جون یکن و بقال الان که وسایل های خونمونو بیارن ناخوداگاه بایام و مامانمم میان شاید مامان ارمانم پیداش بشه. اون زبون لطيتو بچرخون تا کفری نشدم صورتشو پاک کرد و گفت باشه سوووگل باشه میگم سوگل بدبخت شدم. اون پست فطرت عوضی منم گول زد…خاک توسرم کنن که از تو درس عبرت نگرفتم سوگل. گیج و گنگ بهش خیره شده بودم که دوباره اشکش در اومد پونی کشیدم و ادامه داد اههههه پری به دقیقه اشک تمساحتو بزار کنار ببینم …کی رو میگی کدوم پست فطرت؟!
درست بنال. شایان کثافت فریبم داد سوگل از لباسم گرفت و اویزون شد. سوگل فقط تو به فکرم اومدی کسی رو ندارم بهش بگم سوگل چیکار کنم تورو خدا تنهام نزار سوگل من بیچاره میشم. دلم براش سوخت به همین سادگی. اشکاشو با پشت دست پاک کرد که گفتم حالا مثل بچه ی آدم از سیر تا پیازو توضیح بده ببینم چی شده؟ باهات چیکار کرده؟ خاک تو سرت پری. به همین زودی زد تموم شد؟! مگه احمقی دختر؟ ندیدی که اون همین کارو با منم کرد؟ چطور تونستی بهش اعتماد کنی آخه؟؟ هان. بهش علاقه مند شدم سوگل!! حق نداری سرزنشم کنی. یعنی خنگ ترو از این دختر بازم خودشه خوبه. حالا من جلوی چشمم بودم و عبرت نشده براش.