رمان بیست و یک از نگار رازقندی دانلود رایگان

رمان بیست و یک از نگار رازقندی با لینک مستقیم

دانلود رمان بیست و یک از نگار رازقندی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات : 1966

خلاصه رمان : بار اولی که کارت های بازی رو دستم گرفتم یادم نمیاد چند سالم بود اما میدونم اون لحظه یه چیزی توی وجودم تکون خورد، انگار که تیکه از پازل گم شده‌ت رو پیدا کرده باشی … یه ماهی تازه کار توی اقیانوسی پر از کوسه که تازه داشت نیش در می اورد تا اکواریومش به خون آبه بکشونه …

قسمتی از داستان رمان بیست و یک

اون جرعت اینو نداشت که به حسودی کردنش اعتراف کنه. در واقع حاضر بود به جرم های کرده و نکردش اعتراف کنه اما حسودی نه … یاد گرفتی حرفای خودمو به خودم تحویل بدی؟ تند سر تکون دادم. چیه مگه؟ اشکال سوال پرسیدن چیه؟ یک کلام بگو حسودیت شده … بگو لااقل دلم خنک بشه تو هم بعضی وقتا قلبت آتیش میگیره. دستی به صورتش کشید. این کار رو هر بار بعد هر سیگ یگار انجام میداد که به گمونم مسخی رو از خودش دور کنه.

اره شده … الان خیالت راحت شد؟ حتما باید به زبون بیارم خوشم نمیاد کسی جز من ازت تعریف کنه؟ حتی نازی و سروش و عزیز که خیلی واسم عزیزن. شاید اعتراف برای اون توی این لحظه یک اجبار بود. یک اجبار دشوار … اما باید انجام می شد. خب به نظرم باید باهاش کنار بیای چون وقتی ازدواج کنم شوهر عزیزم قراره مدام ازم تعریف کنه … از آشپزیم خونه داریم رقصیدن، و حتى مسائلى که به تو مربوط نمیشه. از این بازی خوشم اومده بود. حرص دادن چاووش زیر زبونم مزه کرده بود.

طوری سمتم قدم بر میداشت که انگار من مقصد آخرش بودم – میخوای به چی برسی اوراقی؟ این ماهکی که داره خودشو به آب و آتیش میزنه که به چشمم بیاد جلوی هیچ مرد دیگه ای نمیتونه این ورژنش باشه. اشتباه می کرد. من نه این کار رو انجام میدادم و نه قصدش رو داشتم که به چشم چاووش بیام. هرچند این کارها رو نه تنها برای چاووش بلکه برای هیچ مرد دیگه ای انجام نمی دادم چون آدم مارگزیده از ریسمون سیاه و سفید میترسه. پس داری اعتراف میکنی که تو هم این ورژنی که پیش من هستی رو به هیچ زن دیگه ای نشون نمیدی.

اخمش توی هم رفت. حقیقت میتونست برای هر کسی تلخ باشه – گیرم که همین باشه. سعی کردم جلوی خندم رو بگیرم و میونش لب زدم پس واسه چی با من داری بحث میکنی؟ ناراحت میشی که بقیه ازم تعریف میکنن بعد خودت اعتراف ميكنى بعد حسودی میکنی به شوهر آیندم تهش هم اتمام حجت میکنی که قرار نیست رابطه ما انتهایی داشته باشه و باز فرداش همین آش و همین کاسه رو راه میندازی … با خودت چند چندی؟ طوری تند حرفامو زدم که مجال تذکر یا مخالفتی بهش با مخالفتی داده نشد اما در نهایت فرصتش رو پیدا کرد.