دانلود رمان بعد از سقوط ما ( جلد سوم مجموعه افتر) از آنا.تاد کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، بزرگسال، درام، خارجی، رمانتیک، داستانی
تعداد صفحات : 1720
خلاصه رمان : تسا یانگ، دانشجوی ۱۸ سالهایه که همه فکر میکنن زندگیاش رو از روی دفتر برنامهریزی نوشته. نمرههای عالی، یه دوست پسر مودب و آیندهای بیدردسر… اما خب، همهچی همیشگی نمیمونه! همهچیز وقتی خراب شد که هری، پسر بد دنیای تسا، سر و کلّهاش پیدا شد. پر از تتو، گوشواره، و یه لبخند دردسرساز! از اون لحظه، برنامهریزیهای دقیق تسا با یه لبخند شیطون بر باد رفت…
قسمتی از داستان رمان رمان بعد از سقوط ما ( جلد سوم مجموعه افتر)
نمیدونم به هردوشون چه جوابی بدم. من میخوام از اینجا بلند شم و برم ولی بجاش یه لبخند نصفه زدم “آره” جواب دادم “سفارش دادی؟” استف پرسید و کلا به اینکه اون بزرگترین دشمن منو با خودش آورده توجه نکرد من کیفمو برداشتم و گوشیمو آوردم بیرون “لازم نیست به بابایی زنگ بزنی, من گازت نمیگیرم” مولی نیشخند زد “من به هری زنگ نمیزنم” اینو بهش گفتم. من میخواستم بهش اس بدم. این به فرق بزرگه “حتما نمیخواستی اینکارو کنی” اون خندید “بس کن. تو گفتی خوب رفتار میکنی ” استف بهش پرید “تو اصلا چرا اومدی؟” من از این دختری که از همه بیشتر بدم میاد تو دنیا پرسیدم “گشنمه” اون شونه هاشو داد بالا و معلوم بود داره منو مسخر میکنه “من باید برم” سویی شرتمو برداشتم و خواستم بلند شم “نه بمون. لطفا. تو “داری از اینجا میری و ممکنه دیگه نبینمت.
استف گفت “چی؟” “تو چند روز دیگه از اینجا میری درسته؟” “کی بهت گفت؟” مولی و استف بهم نگاه کردن و بعد استف جواب داد زین فکر کنم این مهم نیست. من فکر کردم تو میخوای بهم” “بگی “میخواستم بگم فقط خیلی اتفاقا افتاده بود” من توضیح میدادم بهش اگه مولی اینجا نبود من هنوزم دلم میخواست تو زودتر بهم میگفتی من اینجا” “اولین دوستتم مثلا اون لب پایینیشو آورد پایین و من خوشحال شدم وقتی پیشخدمت اومد سمتمون تا سفارش نوشیدنیمونو بگیره وقتی مولی و استف داشتن نوشابه سفارش میدادن من به هری اس دادم تو حتما الان از حال رفتی ولی من الان با استف اومدم ناهار* : و اون مولی هم با خودش آورده اینو فرستادم و به اونا نگاه کردم تو هیجان زده ای واسه رفتن؟ تو و هری میخواین چیکار” “کنین؟ استف پرسید من شونه هامو دادم بالا و به دور و بر اتاق نگاه کردم.
من نمیخوام درباره ی رابطم جلوی دختر شیطان حرفی بزنم تو میتونی جلوی من حرف بزنی, بهم اعتماد کن من اصلا” “علاقه ای به زندگیه کسل کنندت ندارم مولی با طعنه گفت و از نی نوشیدنیشو خورد “بهت اعتماد کنم؟” *من خندیدم و گوشیم ویبره رفت *بیا خونه من نمیدونم چی انتظار داشتم اون بفرسته ولی از اینکه اون بهم اینو گفت راضی نیستم. حداقل زیاد نه * نه گشنمه* ببین تو و هری خیلی باهم بامزه این ولی من به رابطه ی شما” دوتا دیگه اهمیت نمیدم. من واسه خودم رابطه دارم تا “نگرانش باشم مولی بهم گفت “چقد خوب” من حس بدی واسه هرکی که هست دارم “ما کی قراره این مرد رو ببینیم؟” است از دوستش پرسید “نمیدونم الان نه” اون بحث رو تموم کرد بگذریم , تو چقد از زین عصبانی هستی چون اون میخواد” “هری رو بندازه زندان ؟ مولی گفت و من تقریبا تو آب تف کردم.
“من دارم سعی میکنم جلوی این اتفاق رو بگیرم” فکر اینکه هری بیوفته زندان باعث شد رگام یخ بزنن موفق باشی تو این غیر از اینکه نقشت اینه با زین بخوابی” “چون کار دیگه ای نمیتونی کنی اون نیشخند زد و ناخون هاشو که رنگ سبز نئونی بود رو زد به میز من یه چیزی دارم که تو میتونی اینجا بخوری. واقعا میگم بیا* *خونه قبل از اینکه اتفاقی بیوفته و من نتونم نجاتت بدم نجاتم بده؟ واسه چی؟ از مولی و استف؟ استف دوستمه و من .از قبل ثابت کردم میتونم بزنم مولی رو ناکار کنم تو یه لحظه اون رو مخمه و من نمیتونم اونو تحمل کنم من دیگه مثه قبل از اون نمیترسم میتونم بگم با این اس منحرفانش اون هنوز مسته *جدی *میگم همین الان از اونجا برو اون دوباره اس داد وقتی من جواب ندادم “تو که قبلا اینکارو کردی دیگه چه فرقی داره؟” مولی گفت “ببخشید؟” “من قضاوتت نمیکنم .