آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان اوهام از بهاره حسنی دانلود رایگان

رمان اوهام از بهاره حسنی با لینک مستقیم

دانلود رمان اوهام از بهاره حسنی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، معمایی

تعداد صفحات : 970

رمان اوهام

خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که …

قسمتی از داستان رمان اوهام

تمام دو روز را گریه کردم و کار کردم و تمرکز کردم. سردردها امانم را بریده بود و من مطلقا پوچ بودم درست مثل یک گردوی توخالی به همان بی‌مصرفی و پوچی. در پایان روز دوم دیگر طاقت نیاوردم از اتاق بیرون آمدم. در پایین سکوت برقرار بود سیمین خانم یا نبود و یا اگر بود، سرش گرم انجام کاری بود. ژاکت مورد علاقه ام را پوشیدم و از خانه بیرون زدم. در حیاط، افتاب نیمه جان عصر روز پاییز هنرنمایی می‌کرد. سرم را بلند کردم و گذاشتم تا افتاب، روی صورتم را گرم کند. کلاغ های بزرگ و ترسناک روز اول، حالا دیگر انقدر هم ترسناک به نظر نمی‌رسیدند حتی حالتی کمی دوستانه پیدا کرده بودند. از آن بالا جوری به من زل زده بودند، مثل اینکه یک احمق گنده هستم!

یکی شان بود که به سیاهی بقیه نبود. حتی به بزرگی بقیه هم نبود. کمی ظریف و بامزه بود نمی‌دانم چه علتی داشت اما متفاوت بود. شاید دو رگه بود شاید هم فقط زاغ بود. من نمی‌دانستم زاغ‌ها چه شکلی هستند اما این یکی متفاوت بود. شاید هم فقط یک ماده کوچک و بی دفاع در میان نرهایی درشت و ترسناک بود. اما هر چه بود حالتی به مراتب دوستانه تر داشت انقدر که حس می‌کردم، از من خوشش می‌اید. روی صندلی ننشستم و قدم زنان از پله های ایوان پایین آمدم و روی برگ‌ها راه رفتم کسی باید به این اشفتگی سامان می‌داد …

***

گوشه باغ یک ساختمان بود چیزی شبیه به گلخانه یا یک انبار یک دوچرخه آن طرف کنار دیوار تکیه داده شده بود و یک تانکر زنگ زده هم طرف دیگر باغ بود. باغچه ها خالی و سرد بودند بدون حتی یک شاخه گل و نه حتی یک تکه کوچک رنگ سبز که آن سردی و دلمردگی را کمی بهبود دهد.همه جا سرد و خاکی رنگ و خاکستری بود.پرده را انداختم و دری را تصادفی باز کردم یک اتاق خواب بود با یک تخت قدیمی فرفوژه بزرگ و زیبا و کهنه. در را بستم و در دیگری را باز کردم. یک اتاق دیگر بود که با وسایلی که به نظر میرسید بلا استفاده هست پر شده بود.

چمدان های چرمی بزرگ یک صندوق بزرگ آهنی که به طور جالبی زیبا بود یک صندلی شکسته و یک چوب لباسی که دسته هایش شکسته بود و تعدادی وسایل به درد نخور دیگر در اتاقی باز شد و فرحان از آن با زنی نسبتا مسن بیرون آمد. زن لباسهایی ساده پوشیده بود و موهایش را ساده پشت سرش بسته بود. موهایی خرمایی و زیبا میان سال بود اما صورتش به جز خط عمیق اخمش چروک دیگری نداشت. حالت صورتش جدی و خشک بود.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: اوهام
  • ژانر: عاشقانه، معمایی
  • نویسنده: بهاره حسنی
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 970
  • حجم: 4.11 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 494 بازدید
  • 50,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=5414
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.