آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان اون کیه از حانیا بصیری دانلود رایگان

رمان اون کیه از حانیا بصیری با لینک مستقیم

دانلود رمان اون کیه از حانیا بصیری کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، روانشناسی، طنز

تعداد صفحات : 1235

خلاصه رمان : آنا بعد از ده سال دوری به ایران برمی‌گردد. در فرودگاه با مرد جوانی روبه‌رو می‌شود. مردی که انگار او را خوب می‌شناسد! او با صمیمیت با آنا حرف می‌زند و نشانه هایی به او می‌دهد که آنا متعجب می‌شود! اما مشکل اینجاست آنا او را نمیشناسد. مرد گمان می‌کند آنا با او شوخی میکند و قبل از رفتن به او یاد آوری می‌کند که قولی که به او داده را فراموش نکند!

قسمتی از داستان رمان اون کیه

با احساس خوابرفتگی دستم چشمامُ باز کردم و خمیازه ای کشیدم؛ خوابم برده بود! یا شایدم از تحمل درد زیادی بیهوش شده بودم. گیج و منگ به اطراف نگاه کردم، چشمم به پسر بچه که سرشو روی دستم گذاشته و خوابیده بود افتاد. متعجب و با اخم دستمو از زیر سرش کنار کشیدم. بچه بیدار شد و چشماشو با دستاش مالید. به جای خالی صندلی مادرش نگاه کردم و گفتم: – اینجا چیکار میکنی آقا پسر؟ کاملا چشماشو باز کرد و با دیدن من لبخند زد و دستشو انداخت دور گردنم و محکم بغلم کرد: – مرسی خاله. چشمام درشت شد و در همون حال موندم، سریع دستاشو از دور گردنم باز کردم و با لبخند زورکی گفتم : – چرا اینطوری میکنی، مامانت کجاست؟ ابروهاش بالا رفت و گفت : – مامانم؟ مگه خودت نمیدونی؟

و دوباره بغلم کرد. – مرسی خاله جون نجاتم دادی، عاشقتم. دوست دارم سریع بزرگ شم باهات ازدواج کنم. با قیافه از همه جا بیخبر به اطراف نگاه کردم. حتی بقیه هم عجیب بهم نگاهم میکردند! – وات دِ هل! ولم کن ببینم. عقب رفت و روی صندلیش نشست. – چرا اینطوری شدی خاله؟ دیگه دوستم نداری؟ دوباره به آدمای اطراف نشسته روی صندلی نگاه کردم و زیرلب گفتم: – عجب گیری افتادم، چی میگه این بچه متوهم؟ همون موقع صدای اعلان فرود هواپیما اومد. هندزفری هامُ از توی گوشم بیرون اوردم و اومدم خودمو جمع و جور کنم تا بلند شم یهو خشکم زد! من کی هندزفری گذاشتم تو گوشم؟ اونم خاموش! پسر بچه چسبید به دستم. – توروخدا منم با خودت ببر. یهو چشمم به عروسک خرس توی دستش افتاد.

تدی من؟ خط قرمز زندگیم! عروسک قشنگم! با ابروهای بالا رفته از تعجب عروسکُ از دستش کشیدم بیرون. – تدی من دست تو چیکار میکنه؟ لابد این هندزفری ها… واقعا که… مامانت بهت یاد نداده دست تو کیف بقیه نکنی؟ – خاله اشتباه کردم، منم با خودت ببر باشه؟ اخم کردم و دستمو محکم کشیدم عقب. – چی میگی تو؟ این بچه مامان بابا نداره؟ هواپیما بالاخره نشست. از جام بلند شدم و بدون نگاه به پشت سرم به سمت خروجی هواپیما حرکت کردم. دسته چمدونُ پشت سرم کشیدم و درحالی که سعی میکردم از افتادن شال روی موهام جلوگیری کنم، درمونده زیر لب گفتم : – ای خدا شال چی میگی این وسط، اصلا بهش عادت ندارم. یهو صدای افتادن چیزی از کیفم روی زمین توجهمو جلب کرد، ایستادم و به اطراف نگاه کردم.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: اون کیه
  • ژانر: عاشقانه، روانشناسی، طنز
  • نویسنده: حانیا بصیری
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 1235
  • حجم: 5 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
50,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 50 بازدید
  • 50,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=9428
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.