دانلود رمان اشتباه صحرا از سعیده براز کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : 1417
خلاصه رمان : صحرا دختری که برای دیدن دوست پسر مجازیش به بهانه ی اردو از خونه اشون به شهر دوستش میره اماوقتی به خونه ی دوست پسرش میرسه. میفهمه رفته خارج و اون همون جا جلوی در از هوش میره و وقتی به هوش میاد برادر دوست پسرشو بالای سرش می بینه وپیام های تهدیدآمیزی از طرف پدرش که میگه دیگه حق برگشت به خونه رونداره وصحرا می مونه برادرشوهر بداخلاقی که اونو مثل یه انگل می بینه و …
قسمتی از داستان رمان اشتباه صحرا
قلبم تیر می کشد؛ چرا حس می کنم پدر از همه چیز باخبر است؟..!.می خواهم به دروغ بگویم که تصادف کرده ام و حالا می خواهم به خانه برگردم ولی چرا پدر نمی گذارد حرف بزنم؟! ـ یاسمین همه چیزو بهم گفت! ای خدااااا… باورم نمیشد یاسمین این کار را کرده باشد. ـ بابا من فقط. صدای فریادش پاهایم را می لرزاند. ـ گفتم دیگه به من نگو بابا… دختره ی بی چشم و رو من برات چی کم گذاشتم که برای گدایی کردن محبت یه پسر شهرستانی پاشدی تا شهرشون رفتی هان؟! حرفی برای گفتن نداشتم و لال شدم. ـ بقیه عمرت رو همون جان بمون که دیشب موندی ..!
من دیگه دختری به اسم صحرا ندارم. ـ آخه ….من. ـ اون موقع که شب رو بیرون از خونه موندی باید فکر اینجاشم می کردی؟ …حتی به سرت نزنه که برگردی و منو ببینی، خونت رو می ریزم دختره ی هرزه! با شنیدن این کلمه دیگر رمق برایم باق نماند و دوباره مثل دیروز دنیا جلوی چشمانم سیاه می شود و فقط صدایی می شنوم که می گوید: ـ می دونستم خانواده اش دیگه قبولش نمی کنند؛ وبال گردنم. با سر درد و بی حالی شدیدی از خواب بیدار می شوم؛ این بار دیگر می دانم کجا هستم و گیج نمی شوم. من طرد شده ام؟!!!
خوب می دانم که پدر از حرفش برنمی گردد؛ اگر فقط یاسمین طبق همیشه استرس نمی گرفت و تمام حقیقت را نمی گفت حالا این گرفتاری برایم به وجود نمی آمد. مانتویم را مرتب می کنم و شالم را روی سرم می کشم، نمی خواهم از اتاق بیرون بروم اما گرسنکی امانم را بریده. آنقدر اتفاق پشت سر هم برایم رقم خورده که فرصت عزاداری برای رفتن و از دست دادن حمید را هم ندارم …. با به یاد آوردن خاطراتمان قلبم می سوزداما آیا باید برای مردی که مرا وابسته کرد و بعد خودش با عشق اولش رفت پی زندگیش باید زانوی غم بغل بگیم؟!