دانلود رمان آهو و شکارچی از معصومه رسولی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، تخیلی
تعداد صفحات : 329
خلاصه رمان : گذشته خان روستا و رازی که پنهان کرد، بعد از بیست و هشت سال دامان پسر خان رو میگیرد شبی کالبدش گرگ میشود و پای دخترک روستایی را به بازی خطرناکی باز میکند…
قسمتی از داستان رمان آهو و شکارچی
البته بیست و پنج درصد سهام شرکت رو هم خریده. با پیچیدن صدای پر از ذوقش تو گوشم از فکر بیرون اومدم. انگار نه انگار پدر شده. هنوز هم همون پسرک پر جنبوجوش سابقه. -الو سلام آذرخش خان چه عجب به رعیتت زنگ زدی در حالی که در کمد رو باز میکردم گفتم – سلام داداش، شما سروری، شرمنده دیر به دیر زنگ میزنم خودت خوبی، آیهان کوچولو چطوره؟ – اشکال نداره بابا ممنون خوبم ایهان هم عالیه صدای پر هیجان آیهان از اونور یه گوش میرسید. _شکر ، میگم احتمالا فردا برای قرار داد ستاره شمال برم سراغ فرهمند. دستی توی موهام کشیدم و در کمد رو بستم. – خیلی هم عالیه، موافقت کرد؟ شروع به راه رفتم و متر کردن اتاق کردم.
– اره از خداش بود – این که عالیه، راستی خبر هارو شنیدی؟ با این حرف از حرکت ایستادم. – نه، چه خبری؟ – پسرش برگشته اونم بعد بیست و پنج سال، منم نمیدونستم امروز اشکان که منشیه فرهمنده تو مطبم بود برام گفت. با حرفش مغزم سوخت و ازش دود بلند شد – بیست و پنج سال! چطور ممکنه اخه. – آره بابا ، این فرهندها همه زندگیشون عجیب و غریبه – آها پس بگو چرا با عجله از شرکت رفت – خب بیخیال، کجایی، هستی یه سر بیام شرکت سراغت؟ پوفی کشیدم – نه اومدم خونه. – اها اوکی سلام به آقای شایگان و بقیه برسون بیمار دارم فعلا خدانگهدار. – مچکر همچنین به خانومت سلام برسون، فعلا دُکی با شنیدن کلمه دکی خنده ای کرد و به تماسمون پایان داد.
ذهنم رفت سمت مجتبی فرهمند مردی که رقیب کاریم هست ولی الان باید دست شراکت باهاش بدم. حالا پسرش برگشته پس…. با صدای در رشته افکارم از دستم رها شد. در باز و خاتون حاشیه در ایستاد و گفت: – آقا بیایین پایین میز عصرونه چیده شده. – ممنون خاتون میل ندارم. – چشم آقا هر وقت خواستید بگید بیارم براتون. – باشه خاتون. با رفتن خاتون پشت میزم نشستم تا ایمیل های شرکت رو چک کنم. (اِ ِمریکو) دوشی گرفتم بلکه از کوفتگی تنم کم بشه. من بالاخره اینجا و یک قدم مونده تا بهت برسم عزیزم. سری تکون دادم فعلا وقت احساسی شدن نبود باید برای چیزی که میخواستم میجنگیدم. پیامی به لیزا دادم تا یادآوری کنم هواسش به همه چیز باشه.