آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان آناشید از nastaran.A.N دانلود رایگان

رمان آناشید از nastaran.A.N با لینک مستقیم

دانلود رمان آناشید از nastaran.A.N کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : 774

رمان آناشید

خلاصه رمان : آناشید، دختری با قلبی سرشار از امید و جسارت، در پی حوادث تلخ زندگی‌اش، ناچار می‌شود خانه‌ای غریب را برای پناه گرفتن انتخاب کند. با وجود داشتن خانواده، سرنوشت او را به مسیری پر از خطر و ناامنی می‌کشاند. او برای حفظ جانش و گذر از فقر و بدهی، در آن خانه به کار مشغول می‌شود، اما بی‌خبر از اینکه آینده چه چالش‌ها و فراز و نشیب‌هایی برایش رقم خواهد زد. آناشید که به معنی دختر آتش و خورشید است، مصمم است که سرنوشتش را با دستان خودش تغییر دهد. هیچ مشکلی او را نمی‌ترساند، چرا که برای هر سختی آماده است و با شجاعت و استقامت از پس هر مانعی برمی‌آید. اما آیا در میانه این راه پرپیچ و خم، می‌تواند به احساسی عمیق همچون عشق نیز دل بسپارد؟

قسمتی از داستان رمان آناشید

چشمام از گریه باز نمیشد ولی وقتی خوب نگاه کردم دیدم مهراده که داره به ما کمک می کنه. از ته دلم خدا رو شکر کردم. صورتم اولش گزگز میکرد ولی الان داشت میسوخت. سوزشش باعث شد هرچی اطرافمه رو فراموش کنم. اون سه نفر داشتن فرار می کردن که اون شر خره برگشت نزدیکمون و گفت: – با شما دوتا کاری ندارم اما اون زنیکه رودر هر حال مرده بدونین. بدنم یخ کرد. افتادم رو زمین و دهنم شروع کرد به کف کردن و مردمک چشمم بالارفت. سفیدی و تار شدن اطرافم رو حس میکردم. هیچی نمی دیدم .صدای مهرادو شنیدم: – چی شد؟چی شد؟ کیان دادی کشید که ناراحتم کرد . فهمیدم زیره فشاره: – تشنج کرده بعد هیچی نشنیدم. فقط بوی کیان آرومم می کرد. مزه تلخ دهنم بدترین مزه ی عمرم بود

که همیشه بعد بهوش اومدن از تشنج صرع تجربه میکردم. بدون باز کردن چشمم که میدونستم خیلی سخته، فهمیدم توی بیمارستان هستم. یعنی این دفعه این قدر حالم بد شد؟ صدای مهراد رو شنیدم که به کیان گفت: – آقا کیان، تنها راه همینه صدای عصبی کیان باعث شد کنجکاو تر و دقیق تر گوش کنم: – یعنی که چی؟ همینطور بذارم بیاد خونه تو تاوقتی که همه چی فراموش بشه؟ با آرامش و صدای پایینی گفت: – اونجا مادر من هست. حداقل جاش امنه – اصلا تو کی هستی که این وقت شب خواهرمنو رسوندی؟ – آقای کیان، بهتون اولش گفتم که پسر کسی هستم که خواهرتون واسش کار میکنه. گوهرپرنیان پوفی که کیان کشید خبر از کلافه بودنش داد. یعنی من به خاطر یه تهدید خشک و خالی برم خونه گوهرجون؟

من خودم خونه دارم. مادر دارم. کیان گفت: – از کجا بفهمم داری راست میگی؟ چیشده یه دفعه حس انسان دوستانه ات گل کرده؟ انگار مهراد یکم عصبی شد. چون با تندی اما همون تن صدای پایین خودش گفت: – منم علاقه ای به داشتن یه خدمتکار که شبا تو خونه ام بمونه ندارم. اینم فقط یه پیشنهاد بود چون فکر کردم جای دیگه ای که طلبکاراتون بلد نباشن سراغ ندارین. بازم سکوت. ای کاش اینقدر زود به هوش نمی اومدم و حرفاشونو نمی شنیدم. صدای آه های خسته کیان از بالای سرم و صدای خشک و جدی مهراد از جایی نزدیک در اتاق می اومد. صدای نفس های کوتاه و بلند برادرم خبر از نا آرومیش میداد. مگه چند سالش بود که می بایست اینقدر سختی بکشه؟ بیست و هشت سال مگه چقدر بود؟

از صدای تق تق کفشش روی سرامیک متوجه شدم که داره راه میره. – من هنوزم سر حرفم هستم آقا کیان.. این پیشنهاد فقط به خاطر شماها نیست. مادر من به وجود خواهرت نیاز داره . اون با آناشید سرحال شده. کیان از حرکت ایستاد. آروم گفت: – توضیح بده. مهراد بدون مکث گفت: – مادرم افسردگی داشته، از وقتی خواهرت اومده خونه ما حالش خوب شده. خودمم هنوز دلیلشو نمیدونم اما چندوقتیه دیگه نه به قرص نیاز داره نه دکتر. بازم پوف کلافه ای که از طرف کیان بود. چندقدم حرکت کرد و نشست روی صندلی کنار تختم. نمیخواستم چشمامو باز کن. یکم دیگه شنیدن حرفاشون که چیزی از کسی کم نمیکرد. فضولی بد دردیه! دوباره شروع کننده صحبت مهراد بود.

مشخصات کتاب
  • نام کتاب: آناشید
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: nastaran.A.N
  • ویراستار: آیرل
  • تعداد صفحات: 774
  • حجم: 6 مگابایت
  • منبع تایپ: آیرل
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله پس از پرداخت
  • 17 بازدید
  • 60,000 تومان
https://ayrelroman.ir/?p=10677
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.