دانلود رمان آرام های عذاب اثر فرزانه شفیع پور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آرام دختری ده ساله بعد از دیدن پیکر بی جان مادرش برای فرار از مرگ به دست پدر معتاد، خمارش، از خانه بیرون زده و کنارجادهی خارج روستا، در آن غروب سرد پاییزی، در خود مچاله شده و نمیدانست چه کند، درحالی که تا شب فاصلهی چندانی نبود و با ایستادن اتومبیلی کنار پایش …
خلاصه رمان آرام های عذاب
از این سکوت های مرگبار امیر بیزار بودم و قهرش تا چه زمانی ادامه داشت خدا میداند. _تا کی میخوای قهر باشی امیر؟ _بچه نیستم ارام قهرم نیستم. فقط دلخورم… دلخورم برای اینکه قابل نیستم که حرفتو بهم بگی. با عجز گفتم: باور کن چیزی نیست که بگم امیر… گفتم که… یهو زد به فرمان و صدایش را بالا برد و دلم لرزید از کبودی صورتش به خاطر فشار زیاد عصبی: بسه ادامه نده. اگه نمیخوای نگو. ولی دروغم نگو منم سعی میکنم فراموش کنم. لبخند تمسخر آمیزش قلبم را سوزاند و او فقط برای اینکه مجبور به دروغ
نشوم صلح کرد و دلش هنوز صاف نشده با من. با اعصابی داغان در نشیمن خانهی خاله نشستم و در فکر فرو رفتم چه میگفتم به او؟ هرچه میگفتم یا میرنجید یا دلیل میآورد: چته دردونه؟ صدایش کمی از التهابم کاست: چیزی نیست دایی جون. اخمی شیرین کرد و گفت: چیزی نیست که تو اینجا بغ کردی و اون شازده هم اونور؟ مسیر نگاهش را دنبال کردم و به امیری رسیدم که درجواب حرف های عمو هوتن سر تکان میداد و اما حواسش جایی دیگر بود: اوضاعتون میزونه؟ پرده ای اشک جلوی دیدگانم را گرفت و زل زدم در
چشمانش. طرحی از لبخند بر لب هایش نشست و گفت: تو دیگه ابغوره نگیر که به اندازهی کافی دخترخالت تف مالیمون کرد. خندیدم به کلام طنز الودش و اطراف را نگاه کردم تا شیرین را بیابم. کمی ان طرف تر با امید و شایان نشسته بود و دهانش تا اخرین درجه باز بود و انگار این شخص همانی نبود که ساعتی پیش همچو بچه دوساله ها از داییش اویزان بودو اشک میریخت. سینی شربت که در مقابل چشمانم قرار گرفت لیوانی از اب پرتقال گرفتم و از طیبه خانم تشکرکردم: چند روز دیگه که سرم خلوت شد میام باهم صحبت کنیم …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.