آیرل رمان
دانلود رمان های عاشقانه جدید و پرطرفدار جذاب
رمان آرامش پنهان

خواندن رمان آرامش پنهان اثر سمیرا امیریان فایل PDF جدید(ویرایش 2024) – سازگار با اندروید و آیفون + دانلود رایگان

دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می‌گذراند روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می‌کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می‌گذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا می‌شود، مردی که زندگی دلارا با او گره می‌خورد و آشنایی که چندان اتفاقی نیست …!

برشی از رمان آرامش پنهان

چشمانش را آرام آرام گشود گیج و منگ بود و ذهنش یاری نمی‌کرد. میان پلک‌هایش که فاصله افتاد، نور چشمانش را زد دستش را به ضرب بالا آورد تا آن را سایه بان چشمانش کند اما سرم متصل به ساعدش کشیده شد و حسن ختام این حرکتش درآمدن صدای آخش بود بی توجه به خون روان از جای سرم سرش را آهسته چرخاند. پارسا را دید که شقیقه اش را به لبه تخت چسبانده و صورتش به سمت پایه سرم بود و در خواب عمیقی به سر می‌برد. نخواست بیدارش کند دستش را به سمت آنژیوکت فرورفته در رگ‌هایش برد و خواست آن را بیرون بکشد که در باز شد و امید داخل آمد.

با صدای در پارسا از جا پرید و سریع سرش را به سمت کارن چرخاند. با دیدن چشمان بازش بالاخره نفسش را آسوده به بیرون راند. امید چند قدم جلو آمد و گفت: چطوری پسر؟ باز که شهرو به هم ریختی! کارن نگاهش را از پارسا به سمت امید چرخاند. -خوبم. پارسا دست متصل به سرمش را گرفت -چیکار کردی؟ فقط به خودت آسیب بزن، باشه؟! کارن نیم خیز شد. -می‌خوام مرخص بشم امید بیا این سرم رو در بیار. امید خندید.-منتظر این دیالوگ بودم خداروشکر دیشب کامل اقدامات لازم رو انجام دادم، الان هم یه بار دیگه فشارت رو بگیرم و بعدش مرخصی. فقط لطفا داروهاتو سر موقع بخور.

کارن تنها نگاهش کردو پارسا رفت تا کارهای ترخیص را انجام دهد و امید جلو آمد تا سرم را از دستش بیرون بیاورد. دست پارسا را که برای کمک پیش آمده بود برای چندمین بار در طی امروز پس زد. خودش از ماشین پیاده شد و خطاب به او گفت: حالا که نمیذاری من بیام شرکت خودت برو حواست به امور باشه درضمن برنامه ای رو که بهت گفتم تا فردا میخوام حتی اگر ارور داشته باشه فکر نکن قراره بهونه بیاری و من مهلت بیشتری بهت بدم‌. پارسا کفری نگاهش کرد. -ای تو روحت آخه من چطوری تا فردا تمومش کنم؟! همه‌ی کارهای امروز رو هم که داری میندازی گردن من. کارن نیم نگاهی به او انداخت …

برای دسترسی به این رمان به رمان بوک مراجعه کنید: رمان آرامش پنهان

  • 60 بازدید
https://ayrelroman.ir/?p=5485
لینک کوتاه مطلب:
برچسب ها
موضوعات
آخرین نظرات
نماد اعتماد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.