دانلود رمان آراز اثر پروین رحیمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان دختری به نام پریچهر که روبرویش پست و بلندی های زندگی قرار میگیرد تا به آرزوهای خود برسد شکست میخورد بلند میشود عاشق میشود و …
خلاصه رمان آراز
نزدیک خوابگاه یک پارک کودک بود، فضای سبز زیبایی داشت که غروب نمناک پاییزی زیبا ترش کرده بود روی تاب ها هم خیس بود. پارک خیلی شلوغ نبود. با ذوق گفتم: الاکلنگ. من و پانی نشستیم طرفین و بالا و پایین میرفتیم شبنم و مصی تا ببازی چقدر خندیدیم آن روز. چقدر به ما خوش گذشت. شبنم گفت، پانی جات رو با من عوض کن. پانی گفت اینقدر لاغری که رو هوا میمونی هم وزن ما نیستی. همه مان خندیدیم پانی رفت و به جاش شبنم آمد. -پریچهر! تو میگی
زنگ بزنم بهش یا نه؟ -به دلت گوش کن. -دلم عقل نداره. -تو اعتقادی به عشق نداری چی میخواد بشه. اگه عاشق بشم تمام ذهنیاتم عوض میشه. -پس جا داره بهت امیدوار باشیم. خندید و رفت. قشنگ میشد به راحتی این را حس کرد که با عشق درگیر است. پانی گفت: بچه ها بریم دیگه سرد شده. لپ هایمان از خنده و باد پاییزی قرمز شد. خودمان را جمع و جور کردیم که خوابگاه برویم، خانم مستی از کنارمان داشت رد میشد. با صدای بلند رو به ما گفت آخر زمان داره نزدیک
میشه چه هر هر خنده ای راه انداختن اینا باعث میشن امام مخاطرش مکدر بشه.ما شگفت زده شدیم از این حرف بی نظرش ما گناهکار به حساب میآمدیم چون میخندیدیم و خنده گناه بزرگی بود و عشق گناهی بزرگتر. “گویند حرف عشق مگوئید و مشنوید مشکل حکایتی است که تقریر می کنند” حافظ. تقصیری نداشت حتماً از کودکی به او این حرف ها را زدند. با دلخوری از سخن خانم مسن وارد خوابگاه شدیم. من رفتم به اتاقی شبنم. چون هم اتاقی شبنم را پاس دادیم …
مرجع این مطلب رسانه فرهنگی رمانبوک به نشانی: رمان آراز
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.