دانلود رمان آخرین سرو اثر زینب ایلخانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ماهدیس در بیست سالگی توسط دوست پدرش حاج اسماعیل قمی تاجر بزرگ فرش برای تک پسرش بهادر خواستگاری میشود، بهادر از لحاظ صورت و شخصیت و ادب و ثروت آرزوی هر دختری بود همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت و قرار عقد گذاشته شده بود تا روزی که ماهدیس در …
خلاصه رمان آخرین سرو
پایم را که داخل کافه تریا گذاشتم صدای سکر اور موسیقی ملایم همراه با بوی خوش قهوه حالم را کمی جا آورد. گوشه ای دنج میزی پیدا کردیم و با سرعت و اشتیاق نشستیم. سهيلا بلافاصله منو را برداشت و با نگاهش آن را کاوید، من بدون اینکه نگاهی به آن بیندازم یه فنجان اسپرسو با شکلات دارک سفارش دادم، سهیلا هم شکلات داغ سفارش داد. سفارش ها که آماده شد قبل از اینکه شروع به خوردن کنیم بی درنگ سر حرف را باز کرد نیم نگاهی به من انداختو گفت: تو حالا راستی راستی میخوای شوهر کنی؟
تکان شدیدی خوردم، انگار از این لفظ واژهی شوهر حالم بد شده بود! همانطور که با دستهی فنجان بازی میکردم با کمی دلخوری گفتم: نه بابا ولم کن سهیلا انگار منو نمیشناسی؟ من حتی هنوز این پسره رو هم ندیدم خودشون میبرن و میدوزن! لحظه ای سکوت برقرار شد و دوباره ادامه دادم: حالا تو میگی من چیکار کنم اگه بابا یا مامان اومدن باهام حرف بزنن چی بگم بهشون؟ اصلا میگم میخوام درسمو ادامه بدم برم دانشگاه حالا حالاها هم خیال شوهر کردن ندارم. لبخندی زد و همان طور که لیوان را سمت
دهانش میبرد گفت: اگه گفتن اشکالی نداره هم درست رو بخون هم شوهر کن اونوقت چی؟ با اطمینان و فاتحانه گفتم: نه مطمئنم نمیتونن اینو ازم بخوان! چون یکی از شروط آقا داماد و خونواده شون قبل از خواستگاری ترک تحصیل عروس خانومه… به محض شنیدن این شرط انگار که کل محتویات داخل دهانش در حلقش پریده باشد. به شدت به سرفه افتاد دست پاچه یک دستمال برداشت و جلوی دهانش گرفت و در حالی که به شدت سرفه میکرد چشمانش گشاد و سرخ شد. به سرعت پریدم چند ضربه به پشتش زدم …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " آیرل رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.